بـچـه که بـودیـم ...
نوشته شده به وسیله ی nadia salehi در تاریخ 94/4/2:: 3:58 عصر
شاید ما به سرعت از بچگیمون دور شدیم
کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم؛
حالا که بزرگیم با چه دلهای کوچیکی
کاش دلامون به بزرگی بچگی بود
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلب ها در چهره بود
حالا اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمه و ما به همین سکوت دل خوشکرده ایم
اما یک سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
سکوتی رو که یک نفر بفهمه بهتر از هزار فریادیست که هیچ کسنفهمه
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران دردداره
دنیا رو ببین !
بچه بودیم بارون همیشه از آسمون می اومد؛
حالا بارون از چشمامون میاد!
بچه بودیم همه چشم های خیسمون رو می دیدند؛
بزرگ شدیم هیچ کس نمی بینه
بچه بودیم توی جمع گریه می کردیم؛
بزرگ شدیم توی خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست؛
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم آرزومون بزرگ شدن بود؛
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه بودیم همه رو به اندازه 10 تا دوست داشتیم؛
بزرگ که شدیم بعضی ها رو اصلا دوست نداریم، بعضی ها رو کم و بعضیها رو بی نهایت.
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم، همه یکسان بودند؛
بزرگ که شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شد که اندازه دوستداشتنمون تغییر کنه.
کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی 10 تا دوستداشتیم.
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم یک ساعت بعد یادمونمی رفت؛
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سال ها یادمون میمونه و آشتینمی کنیم
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم؛
بزرگ که شدیم حتی 100 تا کلاف نخ هم سرگرممون نمی کنه
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن یک چیزکوچیک بود؛
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترینچیزهاست
بچه بودیم درد دلها رو به ناله ای می گفتیم همه میفهمیدند؛
بزرگ شدیم درد دل رو به صد زبان می گیم... هیچ کس نمیفهمه
بچه که بودیم تو بازی هامون همه اش ادای بزرگترها رو در میآوردیم؛
بزرگ که شدیم همه اش تو خیالمون بر می گردیم بهبچگی
بچه که بودیم بچه بودیم؛
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ، دیگه همونبچهه هم نیستیم !
ای کاش بزرگیمون هم با همون صفت های خوب و پاکبچگی ادامه می یافت ...
کلمات کلیدی :